اسراری شگفت از بندگی

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

اسراری شگفت از بندگی

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

عبادت و مراحل رسیدن به کمال عبودیت

 

 

عبادت

عبادت، هماهنگ کردن همه حرکات و سکنات و حیات و ممات با خواسته هاى حضرت حق بر اساس نیت خالص و بى شائبه است، تا آنجا که جــز سخن حق نگوید و جز سخن حق نشنود و تنها و تنها برای حق کار کند.

(قل إنَّ صَلاتی وَ نسکی و محیایَ و مماتی لِلّهِ رَبِّ العالَمین):بگو مسلماً نماز و عبادتم و زندگى کردن و مرگم براى پروردگار جهانیان است.

مراحل رسیدن به کمال عبودیت

مرحله اول تسلط بر نفس خویش از طریق بالا بردن کیفیت عبادت و بندگى و انجام عبادت همراه با نیتى پاک به آن گونه که حضرت محبوب از انسان خواسته است.

( وَالَّذِینَ جاهَدُوا فینا لَـنَهْدیَـنَّهُم سُبُـلَـنا . . .).

و کسانى که براى به دست آوردن خشنودى ما با جان و مال  کوشیدند، بى تردید آنان را به راه هاى خود، راه رشد، سعادت، کمال، کرامت، بهشت و مقام قرب  راهنمایى مى کنیم . . . 

( . . . إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً . . . ).

 ... اگر در همه امورتان از خدا پروا کنید، براى شما بینایى و بصیرتى ویژه براى تشخیص حق از باطل قرار مى دهد...

در این مرحله از عبودیت آن چیزى که نصیب انسان مى شود این است که ضمن یک روشن بینى خاص، خواهش ها و تمایلات نفسانى انسان مسخّر وى مى گردد و به عبارت دیگر، اولین اثر عبودیت و بندگى، ربوبیّت و ولایت بر نفس امّاره است.

مرحله دوم تسلّط و ولایت بر اندیشه هاى پراکنده و به عبارتى دیگر، تسلط بر نیروى متخیّله است.

از شگفت ترین نیروهاى انسان، قوه متخیّله است. به سبب این قوّه است که ذهن انسان هر لحظه از موضوعى متوجه موضوعى دیگر مى شود و به اصطلاح تداعى معانى و تسلسل خواطر صورت مى گیرد.

این قوّه در اختیار ما نیست بلکه ما در اختیار این قوه عجیب هستیم ; براى همین است که هرچه بخواهیم ذهن خود را در یک موضوع معیّن متمرکز کنیم که متوجه چیز دیگر نشود، براى ما میسّر نیست. قوه متخیّله ما را بى اختیار به این سو و آن سو مى کشاند، مثلا هرچه مى خواهیم در نماز حضور قلب داشته باشیم نمى توانیم.

پیامبر اسلام (ص) در این باره تمثیل و تشبیه لطیفى دارند و دل افرادى که مسخّر قوه متخیّله است به پرى تشبیه مى کند که در صحرایى بر درختى آویخته شده باشد که هر لحظه باد او را پشت و رو مى کند.

آیا انسان محکوم به تسلط قوّه متخیّله است و این نیروى مرموز که مانند گنجشکى همواره از شاخى به شاخى مى پرد باید حاکم وجود او باشد ؟ و یا اینکه محکومیت در برابر قوّه متخیّله از خامى و ناپختگى است و کاملان و اهل ولایت قادرند این نیروى خودسر را مطیع خود کنند ؟

بى گمان مطلب دوم درست است، چون یکى از وظایف بشر تسلّط بر هوس بازى و کنترل قوّه خیال است و گرنه این قوّه شیطانى صفت، مجالى براى تعالى و پیمودن صراط قرب نمى دهد و تمام نیروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضایع مى کند .

انسان باید در حد گنجایش در عبادات ، اساس توجهش به خدا باشد. ریاضت کشان از راه هاى دیگر وارد مى شوند و حداکثر این است که از راه مُهمل گذاشتن زندگى و ستم بر بدن، اندکى به آن دست مى یابند ولى اسلام از راه عبادت بدون اینکه نیازى به آن کارهاى ناروا باشد این نتیجه را تأمین مى کند. توجه دل به خدا و تذکر اینکه در برابر رب الارباب و خالق و مدبّر کل قرار گرفته است، زمینه تجمع خاطر و تمرکز ذهن را فراهم مى کند.

مرحله سوم این است که روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبیّت و ولایت خود به مرحله اى برسد که در بسیارى از امور از استخدام بدن بى نیاز شود.

بى نیازى روح از بدن به این است که در برخى از کارها بدن هیچگونه فعالیتی نداشته باشد، این بى نیازى گاهى در چند لحظه و گاهى مکرّر و گاهى به طور دائم صورت مى گیرد و این همان است که به «خلع بدن» معروف است.