اسراری شگفت از بندگی

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

اسراری شگفت از بندگی

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

سفارش به کسانى که بخواهند در راه خدا قدم بردارند

 

سفارش امام جعفر الصادق (ع)     

     (عـنـوان بـصـرى) پیرمردى بود که هفتاد و چهار سال از عمرش ‍ مى گذشت، او مى گوید: من سالها با  مالک بن انس رفت و آمد داشتم. هنگامى که جعفربن محمد الصادق علیه السلام به مدینه آمد، من رفت و آمد با او را نیز شروع کردم و دوست داشتم همان گونه که ازمالک درس مى گیرم. از آن حضرت نیز درس بگیرم، تا اینکه روزى حضرت به من فرمود: من شخص ‍ بدهکارى هستم (یعنى خداى تعالى وظایفى را از من به گونه وجوب خواسته که باید انجام دهم) و علاوه بر این در هر ساعى از ساعات شبانه روز اوراد و اذکارى دارم، مرا از ورد و ذکرم باز ندار و از مالک درس بگیر و با او در رفت و آمد باش، هم چنان که تا حال بودى. من از این سخن امام غمناک شدم و از حضورش بیرون رفتم و در دل گفتم: اگر امام در من خیرى را به فراست در مى یافت.  مرا از رفت و آمد به نزدش و فرا گرفتن علمش باز نمى داشت. از آنجا به مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفتم و به آن حضرت سلام کردم سپس فرداى آن روز به روضه مطهره بازگشتم و در آنجا دو رکعت نماز خواندم و عرض کردم: یاالله ! یا الله ! از تو مسالت دارم که دل جعفر را بر من مهربان سازى و از عملش آنچه را که به صراط مستقیم راه یابم، روزى ام گردانى و غمناک به خانه ام بازگشتم و دیگر به نزد مالک نرفتم. دلم از محبت امام جعفر علیه السلام سیر شده بود و به جز براى نماز واجب از خانه بیرون نمى رفتم تا اینکه دلم تنگ شد، پس نعلین به پا کرده و عبا بر دوش گرفته و قصد محضر امام جعفر علیه السلام را کردم و این پس ‍ از آن بود که نماز عصر را خوانده بودم .

چون به خانه آن حضرت رسیدم، اجازه ورود خواستم خدمتگزار حضرت بیرون آمد و گفت : چه مى خواهى؟ گفتم: براى عرض سلام بر شریف (به فرزندان رسول الله صلى الله علیه و آله) آمده ام. گفتند: به نماز ایستاده است. من در مقابل خانه نشستم، اندکى گذشت و خادم بیرون آمد و گفت: ادخل على برکة الله. من داخل شدم و بر آن حضرت سلام کردم، او جواب داد و فرمود:: بنشین، خدایت بیامرزد، نشستم. پس اندکى امام سر به زیر انداخت و سپس سر برداشت و فرمود: کنیه ات چیست؟ گفتم: ابو عبدالله، فرمود: خدا کنیه ات را ثابت کند و موفقیت بدارد! اى ابو عبدالله! سوالى داشتى؟ در دلم گفتم: اگر در زیارت حضرت و عرض سلام بر او هیچ فایده اى نداشت جز همین دعا، بى شک زیاد بود. امام فرمود: سوالى داشتى؟ عرض کردم: از خداى تعالى خواستم که دل شما را با من مهربان کند و از دانش ات بهره مندم فرماید، امیدوارم خداى تعالى درخواست مرا درباره شریف اجابت فرموده باشد.

فرمود: اى ابا عبدالله! دانشى که مخصوص ماست، آموختنى نیست، بلکه نورى است که خدا بر دل کسى که مى خواهد راهنماییش کند، مى افکند. پس اگر خواستى از چنین دانشى بهره مند گردى، در آغاز باید حقیقت بندگى را در جان خود پیگیرى کنى و با به کار گرفتن دانش در طلب علم باشى و از خدا درخواست فهم کنى تا خداوند به تو بفهماند. گفتم: یا شریف !... فرمود: بگو یا ابا عبدالله، عرض کردم: یا ابا عبدالله! حقیقت بندگى چیست؟ فرمود سه چیز است:

اول: آنکه بنده خدا در تمام آنچه خداى تعالى در اختیار او قرار داده است، ملکیتى براى خود نبیند، زیرا بندگان حقیقى اموال را مال خدا مى بینند و هر جا که خداى تعالى دستور فرموده، آن را قرار مى دهند.

دوم: آنکه بنده براى خودش تدبیر نداشته باشد.

سوم: همه اشتغال و کارش در دستورات و امر و نهى الهى باشد.

پس هنگامى که بنده اى در نعمتهاى الهى مالکیتى براى خود ندید، انفاق کردن در موردى که خدا دستور داده، بر او آسان مى شود و هرگاه بنده تدبیر امور خود را به مدبرش واگذار کرد، مصیبتهاى دنیا بر او آسان مى شود و هرگاه بنده اى به آنچه خداى تعالى امر و نهى فرموده، مشغول شد، فراغتى به او دست نمى دهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد و اگر خداى تعالى بنده اى را گرامى داشت و به این سه صفت موفق فرمود، دنیا و شیطان و خلق همگى در نظر او خوار مى شوند، و او از روى زیاده طلبى و یا فخر فروشى دنیا را نمى طلبد و آنچه را که در نزد مردم است به خاطر عزت یافتن و برترى جستن طلب نمى کند و روزگار خود را به بطالت نمى گذراند و این اولین درجه تقوى است، خداى تعالى مى فرماید: این خانه آخرت را ما براى کسانى قرار خواهیم داد که در زمین برترى و فساد نخواهند، و عاقبت نیکو از براى افراد با تقواست.

گفتم: یا ابا عبدالله ! مرا وصیتى بفرما. فرمود: نه چیز وصیت مى کنم، این نه چیز وصیت من به کسانى است که بخواهند در راه خدا قدم بردارند، از خدا مى خواهم که تو را موفق بدارد تا آنها را به کار بندى.

سه چیز از آن نه چیز درباره ریاضت نفس است، و سه چیز درباره بردبارى، و سه چیز در دانش آموزى است، پس نیکو به خاطر بسپار، مبادا به آنها با دیده حقارت بنگرى. مى گوید: کاملا توجه کردم ببینم حضرت چه دستور مى دهد؟

امام فرمود: اما آنکه درباره ریاضت است :

01 مبادا چیزى را که اشتها ندارى، بخورى، که حماقت و ابهلى مى آورد. جز به هنگام گرسنگى چیزى مخور.

02 چون خواستى بخورى، از حلال بخور و نام خدا را ببر.

03به یاد حدیث رسول خدا صلى الله علیه و آله باش که فرمود: آدمى ظرفى را پر نکرد که شرش از شکم بیشتر باشد، و چون ناچار باید بخورى، یک سوم شکم را براى غذا و یک سوم را براى نوشیدن و یک سوم دیگر را براى نفس کشیدن بگذار.

و اما آنکه درباره بردبارى است :

01 کسى که به تو گفت: اگر یکى بگویى، ده جواب خواهى شنید، به او بگو: اگر ده تا هم بگویى، یک پاسخ از من نخواهى شنید! (یعنی در مقابل تند گوییهای او هیچ مگو!)

02 کسى که تو را ناسزا گفت، بگو: اگر در آنچه می گویى راستگویِِِـى، از خدا مى خواهم که مرا بیامرزد و اگر در آنچه مى گویى دروغگویى، از خدا مى خواهم که تو را بیامرزد.

03 هر کس تو را تهدید به جور و غدر کرد، تو او را وعده نصیحت و دعا بده .

و اما آنکه در بار دانش است :

01 هر چه نمى دانى، از دانشمندان بپرس، و مبادا پرسش تو به آن منظور باشد که آنان را در تنگناى جواب قرار دهى و یا آزمایش کرده باشى.

02 مبادا که به راى خود عمل کنى، تا مى توانى راه احتیاط را از دست مده .

03 از فتوا دادن بگریز، هم چنان که از شیر مى گریزى، و گردنت را پل پیروزى دیگران مکن .

روایت عنوان بصرى

بـنـا به گفته مرحوم حاج سید هاشم حداد رضى الله عنه، آیت الله قاضى(قدس سره) بـه شـاگـردان خـویـش و مریدان و طالبان سیر و سلوک سفارشمى کردند روایت عنوان بـصـرى(روایت فوق) را نـوشته، همراه خود داشته باشند و هفته اى یکی دو بار آن را مطالعه نمایند و بـه دستورات آن عمل کنند.