کس نمیداند ز من جز اندکی/ وز هزاران جرم و بد فعلی یکی
من همـی آن دانم و ستار من/ جرمهــا و زشتـی کـردار من
هر چه کردم جمله ناکرده گرفت/طاعــت نـاورده آورده گرفـت
نام من در نامه پاکان نوشت/دوزخی بودم ببخشیدم بهشت
عفو کرد آن جملگی جرم و گناه/شد سفید آن نامه و روی سیاه
آه کردم چون رسن شد آه من/گشت آویزان رسن در چاه من
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم/شاد و زفت و فربه و گلگون شدم
در بن چاهی همی بودم نگون/در دو عالم هم نمیگنجم کنون
آفـرینـها بر تـو بادا ای خـــدا/ناگهان کردی مرا از غم جدا
گر سر هر موی من گردد زبان/شکرهای تو نیاید در بیـــان